افغانستان
سرزمین افغانستان در سال ۱۷۴۷ میلادی (=۱۱۲۶ شمسی) مقارن با اوج اختلافات و منازعات میان دو قدرت اروپایی- انگلیس و فرانسه- به عنوان یک واحد سیاسی مستقل در مرکزآسیا به ظهور رسید. بنیانگذار دولت افغانستان، احمد شاه ابدالی (= درانی)، بود. در آن زمان کشورهای استعمارگر اروپایی و بخصوص انگلیس درشبه قاره ی هند نفوذ کرده بودند. چنانچه، کمپانی هند شرقی در سال ۱۶۰۰ میلادی در ساحل غربی هند - در زمان سلطنت جهانگیر برهندوستان- تاسیس شده بود.
افغانستان تا دوران سلطنت زمان شاه، نوه ی احمد شاه درانی، مانع پیشروی انگلیس ها در هند به شمار می رفت. به همین دلیل انگلیس ها از داخل و خارج، حکومت زمان شاه را تحت فشار قرار دادند و با استفاده از رقابت های شاهزادگان درانی، آتش جنگ داخلی را بر افروختند و توانستند تا سال ۱۸۱۸ میلادی افغانستان را به یک کشور بسیار ضعیف و نسبتاً کوچک تبدیل نموده و سیستم اداری ملوک الطوایفی را در آن تقویت کنند و دولت مرکزی را ناتوان سازند.
تجاوز انگلیس
انگلیسی ها پس از تضعیف افعانستان، در نوامبر ۱۸۳۸ به این کشور تجاوز کردند و شاه شجاع یکی از نوه های احمد شاه را در اگست ۱۸۳۸ در کابل به عنوان پادشاه افغانستان منصوب نمودند. دیری نگذشت که در سال ۱۸۴۰ مردم مسلمان کابل بر علیه اشغالگران انگلیسی قیام نمودند و تا سال ۱۸۴۲ انگلیسی ها را از کابل بیرون راندند. در نتیجه ی این قیام، امیردوست محمد خان که از طایفه ی محمد زایی بود برای بار دوم به سلطنت رسید. وی در زمان تجاوز انگلیس به افغانستان هم حاکم این کشور بود، اما بدون کوچکترین مقاومتی فرار نموده و به بخارا رفت.
انگلیس ها، بار دیگر در سال ۱۸۷۸ در زمان حکومت امیر شیرعلی خان به بهانه پذیرفتن یک هیأت روسی توسط وی و امضای قرارداد با هیأت مذکور، به افغانستان لشکر کشی نمودند. شیرعلی خان نیزمانند پدر خود امیر دوست محمد خان فرار کرد و انگلیس ها معاهده ی « گندمک» را که به موجب آن قسمت هایی از خاک افغانستان از این کشور جدا شد، با محمد یعقوب خان پسر و جانشین شیرعلی خان در تاریخ ۳۰ ماه می سال ۱۸۷۹ میلادی امضا کردند.
مردم کابل بار دیگر علیه متجاوزان انگلیسی قیام نمودند و «کیو ناری» سفیر بریتانیا در کابل را با هیأت سیاسی همراه وی به قتل رساندند. بدین طریق جنگ دوم افغان و انگلیس آغاز شد که سرانجام انگلیس ها ظاهراً شکست خوردند ولی امیر عبد الرحمان خان متحد سیاسی آن ها به قدرت رسید. عبد الرحمان خان در مدت ۲۱ سال سلطنت خود با شدت عمل، وحدت ساسی افغانستان را در حقیقت برای اولین بار در چارچوب مرزهای کنونی تحکیم بخشید؛ لیکن از سرزمین های اشغالی افغانستان که در تصرف انگلیس ها قرار داشت با امضای معاهده ی « دیوراند» چشم پوشی کرد و استقلال سیاسی افغانستان را هم به دست نیاورد. بعد از امیر عبد الرحمان خان پسرش حبیب الله خان جانشین او گردید و به تعهدات پدرش با انگلیس ها وفادار باقی ماند.
اعلام استقلال
امیر حبیب الله خان، طی یک کودتا به رهبری غیرمستقیم پسرش امان الله خان، به قتل رسید، و امان الله خان پادشاه شد. وی پس از به قدرت رسیدن اعلام استقلال کرد و جنگ سوم افغان و انگلیس در ماه می سال ۱۹۱۹ میلادی آغاز شد که به جنگ استقلال شهرت دارد. در نتیجه ی این جنگ مذاکراتی بین هیأت های افغانی و انگلیسی صورت گرفت و انگلیس ها به موجب پیمان هشتم اوت ۱۹۱۹ (۲۸= اسد ۱۲۹۸) استقلال افغانستان را در محدوده ی مرزهای کنونی به رسمیت شناختند.
امان الله خان پس از به قدرت رسیدن، رژیم کمونیستی حاکم بر شوروی را به رسمیت شناخت و دوبار برای لنین نامه فرستاد و از حکومت او تمجید به عمل آورد. شوروی سابق هم اولین کشوری بود که استقلال افغانستان را به رسمنت شناخت و در تاریخ ۲۸ فوریه ۱۹۲۱ اولین پیمان به اصطلاح بی طرفی و عدم تجاوز با دولت امان الله خان را به امضا رساند. این پیمان بعداً از نظر کمونیست ها نقطه ی عطفی در تاریخ مناسبات افغانستان با شوروی تلقی گردید. گرچه روس ها با اشغال دو شهر مسلمان نشین بخارا و خیوه، پیمان مذکور را نقض کردند، اما دولت افغانستان اعتراض نکرد.
امان الله خان که معاصر اتاتورک و رضا شاه بود همانند آن ها شیفته ی ظواهر تمدن غرب گردید و برای متمدن ساختن جامعه ی افغانستان، دست به یک سلسله اقداماتی مغایر با شعائر اسلامی و ملی زد. کشف حجاب، پوشیدن اجباری لباس اروپایی، بلند کردن کلاه به جای سلام در برخوردهای روزمره، مخالفت با علمای دینی و غیره کارهایی بود که منجر به قیام مردم و سرنگونی حکومت امان الله خان گردید.
حبیب الله کلکانی، مشهور به «بچه سقا» جانشین امان الله خان گردید، اما حکومت او بیش از ۹ ماه طول نکشید. زیرا نادر خان پدر ظاهرشاه که در هنگام سقوط امان الله خان سفیر افغانستان در فرانسه بود، با برادران خود وارد هند که در آن زمان در اشغال انگلیس بود گردید و به کمک پشتون های پاکستان و مقامات انگلیس از طریق مرز ولایت پکتیا در جنوب افغانستان، وارد این کشور شد و با تحریک و بسیج پشتون ها، حکومت حبیب الله کلکانی را سرنگون ساخت.
نادر شاه، پس از چهار سال سلطنت توسط یکی از دانش آموزان به نام عبد الخالق کشته شد. عبد الخالق از طرفداران غلام نبی خان چرخی بود که قبلاً توسط نادر خان اعدام گردیده بود.
دوران سلطنت محمد ظاهر شاه
بعد از نادر شاه، پسرش محمد ظاهر، پادشاه افغانستان شد، اما به دلیل کم سن بودن او، قدرت در دست عمویش سردار محمد هاشم خان که مقام صدارت را به عهده داشت قرار گرفت. هاشم خان در پی گسترش مناسبات با جهان غرب بر آمد و در اولین فرصت در ماه حمل سال ۱۳۱۵، پیمان دوستی بین دولت افغانستان و دولت آمریکا امضا شد. به دنبال آن در هفتم سنبله همان سال برای سومین بار پیمان بی طرفی و عدم تجاوز میان افغانستان و شوروی تجدید گردید.
در سال ۱۳۲۶ (= ۱۹۴۷) بعد از این که کشور پاکستان تأسیس گردید، ظاهر شاه خواستار خود مختاری پشتون های آن طرف مرز دیورند، در خاک پاکستان شد که در اثر آن اختلاف بین ظاهر شاه و عمویش محمد هاشم خان به وجود آمد. محمد هاشم خان که مخالف طرح مسأله ی پشتونستان بود از مقام صدارت کنار رفت و شاه محمود خان برادر او به این مقام منصوب گردید. شاه محمود خان هم خواستار خود مختاری پشتون های پاکستان شد که درنتیجه مناسبات افغانستان با پاکستان خراب شد و در برخوردهای مرزی که میان دو کشور صورت گرفت، پاکستان مناطق مرزی افغانستان را بمباران کرد.
دموکراسی محدود مطبوعاتی که در زمان حکومت شاه محمود خان اعلام گردید، زمینه را برای رشد گروه های سیاسی چپ و کمونیست مساعد ساخت. گروه های «ویش زلمیان»(= جوانان بیدار)، خلق و وطن در همین دوران به وجود آمدند. نور محمد تره کی اولین رئیس رژیم کمونیستی، عضو گروه ویش زلمیان بود. گروه های خلق و وطن را به ترتیب دکتر محمودی و میرغلام محمد غبار رهبری می کردند. در دانشگاه کابل هم یک تجمع سیاسی به نام «اتحاد یه ی محصلان» به وجود آمد که در آن کمونیست ها و بخصوص ببرک کارمل و حسن شرق نقش عمده داشتند.
در طول دوران صدارت شاه محمود خان، سردارمحمد داوود خان برادرزاده اش علیه او فعالیت می کرد و با گروه های چپ همکاری می نمود. او خواسته یا ناخواسته به عنوان اهرم فشاری علیه دستگاه سلطنت به منظور جلوگیری از نزدیک شدن افغانستان به غرب عمل می کرد. علاوه برآن، مخالفت هایی با رژیم سلطنتی درمیان اقشار آگاه مردم خارج از دربار هم به وجود آمد که با شدت سرکوب گردید. اما چپی ها به فعالیت هایشان علیه شاه محمود خان ادامه دادند.
نخستین تظاهرات خیابانی به رهبری کارمل و سایر چپی ها در اعتراض به شکست محمودی و غباردرانتخابات دوره ی هشتم مجلس شورای ملی در تاریخ ۳۱ حمل (= فروردین) ۱۳۳۱ در کابل صورت گرفت که منجر به دستگیری غبار، محمودی و چند تن دیگر گردید و سرانجام شاه محمود خان هم از مقام صدارت کنار زده شد و سردار محمد داوود خان جانشین او گردید.
با روی کار آمدن محمد داوود، بار دیگراختناق سیاسی حاکم گردید و آزادی نسبی بیان و مطبوعات از بین رفت؛ اما از سازماندهی و رشد گروه های چب و کمونیستی جلوگیری به عمل نیامد.
داوود، در اولین بیانیه ی رادیویی خود بار دیگرمسأله ی پشتونستان را که ظاهراً فروکش کرده بود مطرح ساخت و خواستار آزادی آن گردید. بدین ترتیب جنگ سرد بین افغانستان و پاکستان شدت یافت و بالاخره منجر به برخوردهای مرزی میان دو کشور شد. پاکستان راه ترانزیت کالا به افغانستان را قطع کرد، اما روس ها با استفاده از فرصت در آوریل ۱۹۵۵ موافقتنامه ای در امور حمل و نقل با دولت افغانستان امضا کردند و تجارت خارجی این کشور را به خود متکی ساختند. در پانزدهم دسامبر ۱۹۵۶ "بولگانین" و "خروشچف" دو تن از رهبران کرملین وارد کابل شدند وضمن حمایت از موضع افغانستا در قبال مسأله ی پشتونستان وام ۱۲۰ میلیون دالری را در اختیار حکومت داوود خان قرار دادند. برنامه ی پنج ساله ی اقتصادی افغانستان هم زیر نظر متخصصین شوروی و با اتکا به کمک های آن کشور در دست اقدام قرار گرفت.
نفوذ بیش از حد روس ها در حیات اقتصادی، نظامی و سیاسی افغانستان، ظاهرشاه را برآن داشت که جهت حفظ توازن در روابط افغانستان در پی بهبود روابط با پاکستان و آمریکا برآید و بدین منظور با میانجیگری شاه ایران قضیه پشتونستان را دیگر مطرح نساخت. آمریکا در سال ۱۳۳۶ با تخصیص دادن یک میلیون و ششصد هزار دالر کمک برای راه اندازی دانشگاه کابل تمایل خود را به همکاری با دولت افغانستان اعلام کرد. با وجود چنین تلاش هایی که در جهت بهبود روابط با پاکستان و آمریکا صورت می گرفت، محمد داوود خان بار دیگر در سال ۱۳۴۰ مسأله ی پشتونستان را عنوان کرد و روابط میان دو کشور متشنج شد. سرانجام اختلافات و رقابت های داخلی خانواده ی سلطنتی و مشکلات اجتماعی و سیاسی باعث آن گردید که داوود خان از مقام صدارت استعفا بدهد.
بعد ازداوود خان به ترتیب دکتر محمد یوسف، محمد هاشم میوند وال، نور احمد اعتمادی، دکتر عبدالظاهر و محمد موسی شفیق به دستور ظاهر شاه تشکیل کابینه دادند. در زمان صدارت دکتر یوسف به دستور شاه قانون اساسی جدیدی در سال ۱۳۴۲ تدوین شد که در آن آزادی مطبوعات و فعالیت های سیاسی پیش بینی شده بود. با استفاده از قانون اساسی جدید در سوم عقرب ۱۳۴۴ تظاهراتی در کابل سازمان داده شد که در آن نقش عمده را کمونیست ها به عهده داشتند.
تظاهر کنندگان در اطراف پارلمان جمع شده و قصد شرکت در جلسه رأی اعتماد به کابینه را داشتند که در نتیجه ی دخالت نیروهای امنیتی پراکنده شدند و یک نفر در جریان زد و خوردها کشته شد. کمونیست ها بعداً همه ساله از آن روز به نام "سوم عقرب" تجلیل به عمل می آوردند.
بعد از حادثه سوم عقرب، دکتر یوسف استعفا داد و به جای او محمد هاشم میوند وال، مامور تشکیل کابینه شد. اما تظاهرات دانشجویان و دانش آموزان در شهر کابل به تحریک کمونیست ها ادامه یافت و میوندوال هم به دلیل مریضی استعفا داد. نور احمد اعتمادی جانشین میوند وال شد و در زمان او هم تظاهرات و تشنج در دانشگاه کابل ادامه پیدا کرد و وضعیت اقتصادی کشور بر اثر خشکسالی بحرانی گردید.
اعتمادی، نیز در حل بحران های اقتصادی و اجتماعی توفیقی نیافت و کنار رفت. دکتر عبدالظاهر، مامور تشکیل کابینه شد اما او هم کاری از پیش نبرد و مستعفی شد. سرانجام محمد موسی شفیق، صدر اعظم افغانستان گردید. در زمان شفیق بحران داخلی فروکش کرد و حکومت او در پی بهبود روابط با غرب و کشورهای همسایه برآمد. چنانچه، مسأله ی آب هیرمند که مورد اختلاف ایران و افغانستان بود با سفر عباس هویدا نخست وزیر وقت ایران به کابل، حل گردید و این کار باعث ناراحتی کمونیست ها و ملی گرایان افراطی گردید.
کودتای داوود خان و تأسیس جمهوری
هنوز یک سال از حکومت موسی شفیق نگذشته بود که محمد داوود خان با یک کودتای نظامی به کمک کمونیست ها در ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ رژیم سلطنتی را سرنگون ساخت و به جای آن جمهوری اعلام کرد. در کابینه ی داوود خان، درابتدا کمونیست ها، بیشتر از جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق شرکت داشتند.
در اوایل دوره ی ریاست جمهوری محمد داوود خان، عده ی زیادی ازمخالفان شوروی و کمونیست های طرفدار مسکو در افغانستان، سرکوب گردیدند؛ آرم پرچم افغانستان تغییر یافت و به جای محراب و منبر تصویر عقاب قرار داده شد. همچنان مسأله ی اختلافات مرزی با پاکستان بار دیگر مطرح شد و وزیر خارجه افغانستان در مصاحبه ای خط مرزی دیورند، میان پاکستان و افغانستان را بی اعتبار اعلام کرد. این حرکت های حکومت محمد داوود، مخالفت هایی را در داخل و خارج از افغانستان بر انگیخت تا حدی که پاکستان و گروه های سیاسی مخالف داخلی در پی سرنگونی حکومت او بر آمدند. در این رابطه چندین کودتا طراحی شد که اکثراً کشف و خنثی گردید. مهمترین حرکت آشکار مسلحانه در اول اسد _= مرداد) سال ۱۳۵۴ توسط پیروان جنبش اخوان المسلمین به رهبری گلبدین حکمتیار در پنجشیر، لغمان و لوگر صورت گرفت که با شدت سرکوب گردید.
کودتای کمونیستی
تندروی ها و تقاضاهای روز افزون رفقای کمونیست محمد داوود، روابط آن ها را با وی تیره ساخت تا این که داوود خان اقدام به تصفیه ی تدریجی کمونیست ها از کابینه نمود. در این شرایط داوود خان، به سوی غرب گرایش پیدا کرد و به کشورهای مصر، عربستان، ترکیه و ایران مسافرت نمود. او در آخرین روزهای حکومت خود، سران دو جناح حزب کمونیست(خلق و پرچم) را به اتهام توطئه علیه رژیم خود دستگیر نمود تا آن ها را محاکمه نماید، اما کمونیست ها به او امان ندادند و در تاریخ هفتم ثور سال ۱۳۵۷ کودتای خونینی را به راه انداختند. در نتیجه ی این کودتا، داوود با افراد خانواده اش کشته شدند و بساط رژیم او برچیده شد.
کمونیست ها در کابل به قدرت رسیدند و نور محمد تره کی، رهبر جناح خلق به عنوان رئیس دولت، صدر اعظم، دبیر کل حزب دموکراتیک خلق و رئیس شورای انقلابی و معاون صدر اعظم اعلام گردید. رژیم تره کی، مبارزه ی خشونت بار و بی رحمانه ای را با اسلام و ملت مسلمان افغانستان و تمامی مخالفان شوروی آغاز کرد؛ و عده ی زیادی از مردم، روحانیون، اساتید دانشگاه، دانشجویان و دانشمندان را به شهادت رسانید. ازسوی دیگر، اختلافات داخلی دو جناح حزب، یعنی جناح خلق به رهبری تره کی و جناح پرچم به رهبری کارمل که تحت فشار روس ها برای براندازی داوود خان ائتلاف نموده بودند بار دیگر بالا گرفت و کارمل و طرفدارانش نخست تبعید و سپس به جرم توطئه علیه رژیم تره کی محاکمه گردیدند.
مخالفت مردم مسلمان افغانستان با رژیم کمونیستی و اختلافات داخلی کمونیست ها، روس ها را برآن داشت که جهت حفظ منافع و نفوذشان درافغانستان پیشگیری های لازم را به عمل آورند. بنابر این، به منظور فراهم ساختن زمینه ی مداخله ی نظامی، تره کی و حفیظ الله امین را به مسکو فرا خواندند و پیمانی را به تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۷۸ (۱۴= قوس 1357) با آن ها به امضا رسانیدند. روس ها بر اساس ماده ی چهارم پیمان مذکورمی توانستند دست به مداخله ی نظامی در افغانستان بزنند.
قیام مردم و تجاوز شوروی
هنوز چند ماهی ازعمر رژیم تره کی نگذشته بود که ملت مسلمان افغانستان در گوشه و کنار این کشور قیام کردند. مهمترین این قیام ها، قیام ۲۴ حوت هرات در سال ۱۳۵۷ و قیام چند اول در سوم سرطان سال ۱۳۵۸ در کابل بود. در این قیام ها هزاران نفر به شهادت رسیدند. رژیم کمونیستی تحت فشار قیام های مردمی در وضعیت بدی قرار گرفت. در حالی که در داخل رژیم هم علاوه بر اختلافات جناح خلق و پرچم ، حفیظ الله امین و تره کی بر سر قدرت به رقابت پرداختند. روس ها برای حمایت ازتره کی درپی براندازی حفیظ الله امین شدند، اما امین موفق شد که تره کی را به قتل رسانده و قدرت را در انحصار خود در آورد. روابط روس ها با امین تیره شد اما ظاهراً به حمایت شان از او ادامه دادند. این در حالی بود که آمریکا و پاکستان به چراغ سبزهای امین توجه نکردند و او را تنها گذاشتند.
در زمان حفیظ الله امین نیز قیام مسلحانه مردم مسلمان افغانستان گسترش یافت و بخش اعظم سرزمین افغانستان از تسلط رژیم کمونیستی خارج شد. در چنین وضعیتی روس ها به منظور سرنگونی امین و جلوگیری از سقوط رژیم کمونیستی در ششم جدی (= دی ماه) ۱۳۵۸ افغانستان را اشغال نمودند و با کشتن حفیظ الله امین، ببرک کارمل را وارد افغانستان کردند. کارمل، به جای حفیظ الله امین، به عنوان رئیس رژیم دست نشانده در کابل و دبیر کل حزب دموکراتیک خلق منصوب گردید.
بعد از اشغال افغانستان توسط ارتش متجاوز سرخ شوروی، قیام مردمی سرتاسر افغانستان را فرا گرفت. مردم مسلمان شهر کابل در سوم حوت ۱۳۵۸ با سردادن شعار الله اکبر و مرگ بر شوروی به خیابان ها ریختند، اما توسط کمونیست ها با قساوت و بی رحمی از زمین و هوا به رگبار بسته شدند و صدها نفر به شهادت رسیدند. اشغال افغانستان توسط شوروی در مجمع عمومی سازمان ملل، شورای امنیت سازمان ملل و سایر مجامع و سازمان های بین الملی محکوم گردید. جنگ به شدت ادامه یافت، روس ها و رژیم دست نشانده ی شان برای سرکوبی مقاومت اسلامی علاوه بر استفاده از تاکتیک های مختلف نظامی مانند"سیاست رعب و وحشت" و به کار گیری سلاحهای شیمیای دست به یک سلسله ترفندهای اجتماعی مانند تشکیل جبهه ملی پدر وطن، تشکیل وزارت شئون اسلامی، برگزاری مجالس اقوام و عشایر، اعلام آشتی ملی و غیره زدند؛ اما هیچ یک از این ترفندها نتوانست پایه های لرزان رژیم دست نشانده را محکم سازد.
با توجه به عدم موفقیت روس ها و رژیم دست نشانده ی شان در کابل، برای سرکوبی مقاومت اسلامی، مذاکرات غیر مستقیم ژنو که بین دولت پاکستان و رژیم کابل در ۲۵/۳/۱۳۶۱ زیر نظر سازمان ملل آغاز شده بود از سوی روس ها جدی گرفته شد تا از آن طریق زمینه ی خروج نستباً آبرومندانه ی نیرو هایشان را از افغانستان فراهم سازند. این جدیت پس از روی کار آمدن میخائیل گورباچف در شوروی سابق، به وجود آمد که در نتیجه ی آن ببرک کارمل در اوایل سال ۱۳۶۴ برکنار شد و به جای او دکتر نجیب رئیس خاد (سازمان خدمات امنیت دولتی) قدرت را در دست گرفت و مسأله ی آشتی ملی را به طور جدی مطرح ساخت.
به همین منظور، مذاکرات بین المللی در ژنو آغاز گردید و سرانجام پس از شش سال و انجام یازده دور مذاکره به نتیجه رسید و موافقتنامه ای در تاریخ ۲۵/۱/۶۷ بین پاکستان و دولت نجیب و آمریکا و شوروی سابق به عنوان تضمین کنندگان در چهارده ماده به امضا رسید. بر اساس ماده ی چهارم این موافقتنامه، شوروی متعهد شد که نیروهایش را از افغانستان خارج سازد.
خروج نیروهای شوروی
خروج نیروهای شوروی از افغانستان در تاریخ ۲۵ ثور(= اردیبهشت) ۱۳۶۷ از جلال آباد در شرق افغانستان آغاز شد و در ۱۷ دلو (= بهمن) همان سال پس از حدود ۹ ماه پایان یافت.
همزمان با شروع خروج نیروهای شوروی از افغانستان، دولت موقت اتحاد هفتگانه مجاهدین، تحت فشار مقامات پاکستانی به ریاست مهندس احمد شاه در اسلام آباد تشکیل شد. در ماه حوت سال ۱۳۶۷ شورای مشورتی مجاهدین زیر نظر نمایندگان عربستان و پاکستانی ها در راولپندی تشکیل شد که در آن صبغت الله مجددی به عنوان رئیس دولت موقت تعیین شد. در پانزدهم حوت ۱۳۶۸ جنرال شهنواز تنی وزیر دفاع دولت نجیب، علیه او کودتا کرد که با شکست مواجه شد. کودتاچیان با پاکستان و حزب اسلامی ارتباط برقرار کرده بودند.
سقوط رژیم کمونیستی
اختلاف داخلی رژیم کابل روز به روز بیشتر گردید و جناح های مختلف حزب وطن با جناح های مختلف مجاهدین تماس گرفتند. طرفداران کارمل، دکتر نجیب را تحت فشار قرار دادند و شهر مزار شریف و سمت شمال را از کنترل او خارج ساختند. دکترنجیب، بعد از سقوط مزارشریف و قبل از سقوط کابل اعلام آمادگی کرد که استعفا داده و قدرت را به یک دولت موقت تحویل دهد. اما، طرفداران کارمل در تبانی با بعضی از گروه های جهادی به او امان ندادند و در پنجم ثور سال ۱۳۷۱ رژیم کمونیستی سقوط کرد و دکتر نجیب توسط رقیبانش در حزب وطن دستگیر شد.
دولت مجاهدین در مورخه ۴/۲/۷۱ بر اساس مصوبه ی شش تن از رهبران اتحاد هفتگانه، نوازشریف نخست وزیر پاکستان و نماینده ی عربستان، در پیشاورتشکیل گردید و حضرت صبغت الله مجددی برای دو ماه به ریاست دولت اسلامی افغانستان برگزیده شد. مجددی، پس از موعد مقرر کنار رفت و آقای ربانی که دوره ی ریاست او چهار ماه تعیین شده بود تا زمان سقوط کابل به دست طالبان و تا سقوط طالبان در سال ۱۳۸۱بر سر قدرت باقی ماند.
آغاز درگیری های داخلی
هنوز ۲۴ ساعت از سقوط رژیم کمونیستی نگذشته بود که درگیری در کابل بین نیروهای احمد شاه مسعود، ژنرال دوستم و ژنرال مؤمن(دو تن از افسران جناح پرچم) از یک سو و حزب اسلامی و جناح خلق رژیم کمونیستی از سوی دیگر آغاز شد. در نتیجه ی این درگیری نیروهای حزب اسلامی و خلقی ها از شهر کابل بیرون رانده شدند.
در مورخه ی ۱۲/۳/۷۱ درگیری بین اتحاد اسلامی سیاف و حزب وحدت اسلامی آغاز شد که نیروهای احمد شاه مسعود(دولتی) به یاری سیاف شتافتند. در جدی سال ۱۳۷۱ دولت ربانی شورایی را به نام "شورای اهل حل و عقد" تشکیل داد. اعضای این شورا که از طرفداران دولت ربانی بودند او را برای مدت دو سال به عنوان رئیس دولت افغانستان انتخاب کردند.
درگیری ها بین حزب اسلامی و دولت آقای ربانی و گاهی بین دولت ربانی و حزب وحدت اسلامی ادامه یافت تا این که موافقتنامه ی صلح بین گروه های جهادی درحوت (= اسفند) سال ۱۳۷۱ بین رهبران گروه های متخاصم در اسلام آباد امضا شد. به موجب این موافقتنامه، حکمتیار عهده دار مقام نخست وزیری گردید؛ اما اختلافات حل نشد و مخالفان دولت ربانی در جدی (= دی ماه) سال ۱۳۷۲ با تشکیل "شورای هماهنگی انقلاب اسلامی افغانستان" علیه نیروهای دولتی در کابل وارد جنگ شدند. اعضای شورای هماهنگی را حزب اسلامی حکمتیار، جنبش ملی دوستم و حزب وحدت(جناح مزاری) و جبهه ی ملی نجات به رهبری آقای صبغت الله مجددی تشکیل می دادند. در این جنگ که بیش از ۸ روز طول کشید، ۴۰۰ نفر کشته، ۴۰۰۰ نفر زخمی و بیش از ۸۰۰۰۰ نفر آواره شدند.
ظهور گروه طالبان
در حالی که ملت افغانستان و بویژه ساکنان شهر کابل در آتش جنگ بین نیروهای دولت ربانی و اعضای شورای هماهنگی مخالفان می سوخت، گروه طالبان با حمله به شهرک مرزی"اسپین بولدک" در جنوب افغانستان در مورخه ی ۲۲/۷/۷۳ ظهور کرد. این گروه به سرعت قندهار، غزنی و مناطق جنوبی افغانستان را تا میدان شهر در نزدیکی کابل، به تصرف خود در آورد. گروه طالبان که در ابتدا دولت ربانی هم با آن همکاری می کرد در ماه دلو (= بهمن) سال ۱۳۷۳ منطقه ی چهار آسیاب، مقر حکمتیار را اشغال کرد. بعد از سقوط چهار آسیاب به دست طالبان، منطقه ی غرب کابل که تحت کنترل نیروهای شیعی حزب وحدت قرار داشت از همه طرف زیر آتش نیروهای احمد شاه مسعود، سیاف و طالبان واقع شد تا این که آقای مزاری به اسارت طالبان در آمد.
بعد از سرکوبی حزب اسلامی و حزب وحدت اسلامی، درگیری بین نیروهای مسعود و طالبان آغازشد. نیروهای مسعود موفق شدند طالبان را از غرب کابل و چهار آسیاب عقب برانند و شهر را از تیررس آنها خارج سازند. نیروهای احمد شاه مسعود پس ازاین پیروزی در کابل، بار دیگر متوجه حزب اسلامی و حزب وحدت اسلامی گردیدند، و در سروبی در شرق کابل، با حزب اسلامی و در بامیان با حزب وحدت به نبرد پرداختند. در چنین وضعیتی درگیری بین اسماعیل خان والی هرات و طالبان در حوزه ی جنوب غرب آغاز شد. طالبان پس از یک نوبت عقب نشینی و قبول شکست در مرتبه ی دوم به سرعت به سوی شهر هرات پیشروی کرد و در سنبله (= شهریور) سال ۱۳۷۴ تمام حوزه ی جنوب غرب و هرات را به تصرف خود در آورد. در همین حال، بامیان هم توسط نیروهای حزب وحدت(جناح خلیلی) تصرف شد. دولت ربانی که تا آن زمان مانند طالبان به راه حل نظامی اصرار داشت، پس از سقوط هرات و بامیان شیوه ی گفتگو و مذاکره با مخالفان را درپیش گرفت. این مذاکرات منجر به پیوستن حزب اسلامی حکمتیار به دولت ربانی در سال ۱۳۷۵ شد. اما پیوستن حزب اسلامی به دولت ربانی نه تنها موازنه ی نیروها را به نفع دولت تغییر نداد، بلکه زمینه ی پیشروی های سریعتر طالبان را هم فراهم کرد.
سرانجام، در سنبله (= شهریور) سال ۱۳۷۵ شهر کابل هم بدون مقاومت به دست طالبان افتاد و آن ها تا گذرگاه سالنگ و دهانه ی پنجشیر در شمال کابل پیشروی کردند. مخالفان طالبان، پس از سقوط کابل احساس خطر جدی نمودند و به همین دلیل سه گروه از سه ملیت عمده در افغانستان گرد هم آمده و شورایی را به نام "شورای عالی دفاع از افغانستان" ایجاد کردند. اعضای این شورا را جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی، جنبش ملی به رهبری دوستم و حزب وحدت اسلامی به رهبری خلیلی تشکیل می دادند. پس از تشکیل این شورا اندکی هماهنگی به وجود آمد و روحیه ی نیروهای مخالف طالبان تقویت گردید. چنان چه درمیزان (= مهر ماه) نیروهای مسعود جبل السراج را از کنترل طالبان خارج ساختند. از سوی دیگر مردم مناطق شمال کابل علیه طالبان قیام کردند و نیروهای طالبان را قلع و قمع نمودند و بیش از ششصد تن از آنان را به اسارت گرفتند. اما طالبان باردیگر در ماه دلو (= بهمن ماه) ۱۳۵۷ دره ی سالنگ و دره ی غوربند را در ولایت های کاپیسا و پروان(شمال کابل) به تصرف خود در آورد.
پیشروی و شکست طالبان در شمال
در سال ۱۳۷۶ تحولات مهمی در صحنه های سیاسی و. نظامی افغانستان به وقوع پیوست. با پیوستن جنرال عبدالملک، یکی از فرماندهان و مسؤولان جنبش ملی به طالبان، صفحات شمال افغانستان از بادغیس تا تخار به دست طالبان افتاد. طالبان نیروهایش را در شهر مزارشریف مستقر ساخت و اقدام به پاکسازی مخالفان نمود. مردم شهر مزارشریف، عمدتاً شیعیان این شهر علیه طالبان به پا خاستند و عبدالملک هم که مورد بی مهری طالبان قرار گرفته بود از فرصت استفاده نموده به جنگ با طالبان پرداخت. در نتیجه، سه هزار نیروی طالبان در سمت شمال افغانستان قلع و قمع شدند و عده ی زیادی از آن ها به اسارت گروه های مختلف در آمدند. پس از شکست طالبان در مزارشریف، نیروهای احمد شاه مسعود با تسخیر فرودگاه مهم نظامی بگرام و شهر چاریکار مرکز ولایت پروان، به سوی کابل پیشروی نمودند. این پیشروی، سریع و غیر مترقبه بود و چنان پنداشته می شد که اگر ادامه پیدا کند، شهر کابل سقوط خواهد کرد. اما نیروهای مسعود در ۲۰ کیلومتری این شهر توقف کردند.
با شکست نیروهای طالبان در شمال کابل و قلع و قمع آنان در صفحات شمال افغانستان، مخالفان تحت عنوان "جبهه ی متحد اسلامی و ملی افغانستان" گرد آمدند و شهر مزارشریف را پایتخت موقت دولت آقای ربانی اعلام کردند. در کابینه ی جدید که ریاست آن را آقای غفورزی، به عهده داشت، پست وزارت کشور به حزب وحدت(جناح خلیلی) و پست وزارت خارجه به جنبش ملی واگذار گردید. اما دیری نگذشت که غفورزی صدر اعظم دولت آقای ربانی به همراه چند نفر ازافراد بلند پایه ی حزب وحدت اسلامی و جمعیت اسلامی در یک سانحه ی هوایی در بامیان کشته شد.
طالبان بار دیگر نیروهای پراکنده ی خود را به کمک بشیر بغلانی از فرماندهان حزب اسلامی حکمتیار، در قندز جمع کرد و در سنبله (= شهریور) ۱۳۷۶ با فتح "خلم" و "تنگه شبرغان" به سوی مزارشریف پیشروی نمود و با تصرف فرودگاه این شهر، در حومه آن مستقر شد. حملات نیرو های طالبان به شهر مزار شریف با مقاومت شیعیان از هر گروهی دفع شد و آن ها مجبور به عقب نشینی گردیدند. در همین حال ژنرال دوستم که به ترکیه فرار نموده بود، از طریق ازبکستان وارد افغانستان شد. وی در سرکوبی طالبان در شهرک مرزی حیرتان و ولسوالی (= فرمانداری) های بلخ و چمتال نقش اساسی داشت. قابل ذکر است که دوستم پس از تبانی ملک و طالبان و سقوط مزارشریف به ترکیه پناهنده شده بود.
برگشت دوستم سبب تشدید اختلافات در جنبش ملی و جبهه ی متحد گردید. دوستم علی رغم تعهداتش مبنی بر پذیرش وضعیت موجود که به موجب آن ژنرال ملک رهبر جنبش ملی و وزیر خارجه بود، اقدام به تصفیه ی طرفداران عبدالملک نمود و مناطق تحت کنترل او را به تصرف خود در آورد. مشکل دیگر دوستم با محقق وزیر داخله که شهر مزارشریف را بیشتر از دیگران تحت کنترل داشت، بود. دوستم نیروهای محقق را در شهرک مرزی حیرتان به قتل رسانید و برای مسلط شدن بر مزارشریف نیز تلاش کرد، اما موفق نشد.
عدم موفقیت نظامی طالبان سبب شد که تلاش های هیات آن که به آمریکا و اروپا فرستاده شده بود تا برای کسب شناسایی بین المللی تلاش کند با مشکل مواجه شود. وزارت خارجه ی آمریکا حتی اعلام کرد که سفارت افغانستان در واشنگتن را به خاطر جلوگیری از مسلط شدن طالبان تعطیل کرده اند. با وجود این، دیپلمات های آمریکایی با طالبان تماس داشتند و شرکت آمریکایی " یونیکال" دفتر خود را در قندهار افتاح کرد تا پروژه ی انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی را از طریق افغانستان پیگیری کند.
سقوط سمت شمال و هزاره جات
در ماه حمل (= فروردین ماه) سال ۱۳۷۷ تلاش های مشترکی از سوی سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی برای حل بحران افغانستان آغاز شد. اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل به افغانستان، پاکستان، ایران و آسیای میانه سفر نمود و با تمامی جوانب ذی دخل در مساله افغانستان گفتگو کرد. طالبان در جلسه ای که قرار بود در ترکمنستان با شرکت گروه های مخالف آن برگزار شود، شرکت نکرد، اما تحت فشار پاکستان و عربستان حاضر شد که با نمایندگان جبهه ی متحد در اسلام آباد زیر نظر سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی گفتگو کند. سرانجام گفتگوها میان نمایندگان طالبان و نماینده ی جبهه ی متحدر، برای اولین در مورخه ی ۶/۲/۷۷ در اسلام آباد برگزار شد، اما پس از شش روز بدون دست یافتن به نتیجه ای پایان یافت.
زمانی که اعضای جبهه ی متحد در آتش اختلافات داخلی می سوختند و عملیات ژنرال دوستم علیه عبدالملک و شکست عبدالملک، جنبش ملی را شدیداً تضعیف نموده بود، طالبان تهاجم سنگین خود را در بادغیس، در شمال غرب افغانستان آغاز کرد. شهر میمنه مرکز ولایت فاریاب در مورخه ی ۲۱/۴/۷۷ سقوط کرد و طالبان به پیشروی خود به سوی شهر مزارشریف ادامه داد.
شهر مزارشریف در تاریخ ۱۷/۵/۷۷ سقوط کرد و به دنبال آن شهرهای پلخمری و طالقان و سایر مناطق به تصرف طالبان در آمد. پس از سقوط مزارشریف بلافاصله کنسولگری جمهوری اسلامی ایران درآن شهرمورد تجاوز قرارگرفت و ده تن ازدیپلمات های ایرانی به قتل رسیدند. طالبان ۳۵ تن از رانندگان ایرانی را به اسارت گرفت، اما در رابطه با سرنوشت دیپلمات ها اظهار بی اطلاعی کرد.
گروگان گرفتن اتباع ایرانی، بحران شدیدی را درروابط جمهوری اسلامی ایران با پاکستان و طالبان بوجود آورد. چرا که با پاکستان به عنوان حامی طالبان مسؤولیت جان دیپلمات ها و اتباع ایرانی را به عهده گرفته بود، اما به مسؤولیت خود عمل نکرد. تلاش های سیاسی وتبلیعاتی ایران سبب شد که سازمان های بین المللی و بویژه شورای امنیت سازمان ملل و اکثر کشورهای جهان، جنگ افروزی، نسل کشی، گروگان گیری و قتل دیپلمات های ایرانی را توسط طالبان محکوم کنند.
در حالی که محکومیت طالبان در سطح جهانی جریان داشت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در نزدیکی مرز افغانستان مشغول انجام مانورهای نظامی بود، طالبان به هزاره جات حمله کرد و با تصرف شهر بامیان به پیشروی در سایر مناطق شیعه نشین در ولایت های میدان، غزنی و ارزگان ادامه داد. از سوی دیگر، پاکستان هم تلاش نمود که دولت طالبان از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، اما برخلاف انتظار پاکستان و توقع طالبان یک اجماع جهانی علیه این گروه بوجود آمد، طوری که نه تنها سازمان ملل دولت طالبان را به رسمیت نشناخت، بلکه عربستان یکی از حامیان طالبان و یکی از سه کشوری که آن ها را به رسمیت شناخته بود، سفیر طالبان را از خاک خود اخراج نمود و کاردار خود را از کابل فراخواند.
سرانجام طالبان تحت فشارهای بین المللی و فعالیت های سیاسی و تحرکات نظامی جمهوری اسلامی ایران مجبور شد که اجساد دیپلمات های ایرانی را طی دو مرحله بعد از شناسایی آنان تحویل دهد و اسرای ایرانی را هم به تدریج آزاد نماید.
سقوط طالبان و تشکیل دولت حامد کرزی
حضور اسامه بن لادن، رهبر شبکه القاعده در خاک افغانستان، طالبان را رو در روی جامعه ی جهانی قرار داد. بن لادن، از طرف آمریکا متهم به طراحی بمب گذاری سفارتخانه های این کشور در آفریقا در سال ۱۹۹۸و حملات ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ در نیویارک شده بود. حمایت طالبان از اسامه بن لادن سبب آن شد که امریکا به افغانستان حمله نماید.
در تاریخ ۱۶/۷/ ۱۳۸۰ حمله ی سنگین موشکی و هوایی امریکا و بریتانیا به افغانستان آغاز شد و شهر کابل با فرار طالبان در تاریخ ۲۳/۸/۱۳۸۰ سقوط کرد. با سقوط طالبان، حکومت آقای استاد ربانی برای بار دوم در کابل مستقر شد.
در مورخه ی ۶/۹/۱۳۸۰ اجلاس بن درآلمان تحت سرپرستی سازمان ملل متحد به مدت ۱۴ روز بر گزار شد. بر اساس توافقنامه ی بن دولت موقت جدید افغانستان به ریاست آقای حامد کرزی تشکیل شد و در تاریخ ۱/۱۰/۱۳۸۰ قدرت را در کابل به دست گرفت.
در تاریخ ۲۱/۳/۱۳۸۱ لویه جرگه ی اظطراری بر اساس موافقتنامه ی بن در کابل برگزار شد و دولت انتقالی به ریاست آقای حامد کرزی به مدت دو سال تعیین گردید. لویه جرگه ی قانون اساسی در تاریخ ۲۳/۹/۱۳۸۳ برگزار شد و پس از ۲۲ روز بحث و گفت و گو، تحت فشار ناظران خارجی، قانون اساسی جدید تصویب شد.
در تاریخ ۱۸/۷/۱۳۸۳ انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که در نتیجه ی آن دولت دایمی افغانستان به ریاست حامد کرزی به مدت پنجسال تشکیل شد.
در ابتدای سقوط طالبان، ولایت های مختلف افغانستان در کنترل فرماندهان محلی بود و دولت کابل، تسلط چندانی بر ولایت ها نداشت. به تدریج و با کمک نیروهای بین المللی یاری امنیتی (آیساف) و ائتلاف تحت فرمان آمریکا، دولت کابل توانست اندکی کنترل خود را بر ولایت ها گسترش دهد. با این وجود، شبه نظامیان طالبان به مقابله با دولت کابل و نیروهای ناتو به رهبری امریکا که آن ها را اشغالگر می خوانند برخاسته اند و در ولایت های جنوبی و شرقی افغانستان نفوذ و عملیات خود را گسترش داده اند. دولت آقای کرزی و نیروهای ناتو به رهبری امریکا تا کنون از برقراری امنیت در افغانستان عاجز مانده اند.
از زمان سرنگونی طالبان و استقرار نیروهای خارجی در افغانستان، تجارت مواد مخدر رونق فراوانی پیداکرده است و این کشورعمده ترین کشورتولید کننده تریاک در جهان به شمار می رود, طوری که بیش از۹۵ درصد مواد مخدر جهان در این افغانستان تولید می شود و حدود ۶۰ درصد از درآمد اقتصادی این کشور را نیز به خود اختصاص داده است.